سه فاز بازار
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سه فاز بازار
دفتر دل نوشته ها وباورهای من 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

 

قسمت دوم: جوش آوردن
نویسنده،تهیه کننده،کارگردان،اصلا همه کاره:فیوز پریده
... یه صندلی خالی رو می بینی.مثل برق گرفته ها چپیدم روی صندلی. بعد از مدت تقریبا 2ثانیه ،احساس کردم بوی کله سوخته میاد!.. بعلههههههه.... نشستم روی یه صندلی که آفتاب مستقیما افتاده روش.دیگه داشتم جوش می آوردم که یه پیرمرد بیچاره رو دیدم و بهش گفتم آقا بفرما ودر کمال دلسوزی ظاهری جام رو بهش دادم.اون بدبخت هم کلی خوش حال شد از این که هنوزم انسانیت وجود داره؛ولی نمی دونه که...
وقتی بعد ازکلی اینور اونور شدن یه جای درست وحسابی و دور از افراد چاق پیدا کردم ،صدای «پته پته»ی اتوبوس دراومد ودرجا واستاد. گفتم: آقا می بخشین.. چرا اتوبوس واستاد؟(چقدرباادبانه!) یارو گفت :غرغرنکن بچه قرتی، حالا انگار چی شده؟ این اتوبوس روزی یه بار اینجوری میشه این بار افتاده به توی غرغرو،آخه آدم .... الله اکبر دم ظهری گیر عجب آدم غرغرویی افتادیما (چقدربی ادبانه!!!)داشتم با خودم کلنجار میرفتم که من کی غرغر کردم،این آقا ایجوری به من توپید بعدشم یاد ترانه مادری واون بچه سر راهی ها افتادم (چه ربطی داشت!) که یه دفعه...
این داستان ادامه دارد...

 


[ شنبه 87/5/19 ] [ 1:23 عصر ] [ وفا ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

دریافت کد جملات شریعتی
امکانات وب


بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 13
کل بازدیدها: 141265