سه فاز بازار
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سه فاز بازار
دفتر دل نوشته ها وباورهای من 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

قسمت پنجم:بنزین
نویسنده،تهیه کننده،کارگردان ودر کل همه کارش:فیوز پریده
...دست نوازش دلنشین آقای راننده بود.گفتم: یارو..چرا میزنی؟گفت:آخه به تو هم میشه گفت آدم؟به خرهم 2بار بگی کرم نریز گوش می کنه.تو ازخرم رد کردی. فلان فلان شده...(بد آموزی داره نمی گم.)گفتم:به خدا غلط کردم،چرا شاکی میشی یهو قندت میزنه بالاها. با کلی چاپلوسی ،آقا آتیشش خوابید.
تقریبا 5دقیقه گذشت،ولی از کولر خبری نبود.دیگه داشتم زنده زنده می سوختم، با کمال ادب گفتم:ببخشید جناب عزیزوگرامی،میشه لطفا کولر زیباتون رو خواهشا روشن کنید!آقا ما اینو گفتیم انگار فهش عالم وآدم رو بهش دادیم. گفت یعنی به عبارتی داد زد:.......(این نقطه ها نشونه ی سانسوره)عجب آدم دیونه ای هستی!آخه احمق، من توی این اوضاع واحوال بنزین از کجا بیارم که کولر رو واسه تو روشن کنم؟مگه پول علف خرسه که همین جوری واسه تو وامثال تو بریزم توی باک این ماشین بی صاحاب؟...
انگار این آقا امروز از دنده چپ بیدار شده بود که چپ وراست به گیر می داد اونم نافرم!دیگه نتونستم طاقت بیارم داد زدم: هی من هیچی بهت نمیگم صدات رو می بری بالا؟مرتیکه من واسه خودم که فقط نمی گم کولر رو روشن کن.این مسافرای بدبختت هم گرمشونه.اصلا مگه خودت آدم نیستی؟من نه کولر تو می خوام نه میزارم بهم توهین کنی.نیگه دار می خوام پیاده بشم.......
این داستان همچنان ادامه دارد...

[ سه شنبه 87/6/26 ] [ 4:7 عصر ] [ وفا ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

دریافت کد جملات شریعتی
امکانات وب


بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 142991