سه فاز بازار
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سه فاز بازار
دفتر دل نوشته ها وباورهای من 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

قسمت سوم:کابوس برقی
نویسنده،تهیه کننده،کارگردان واصلا همه کارش:فیوز پریده
... احساس بد وچسبناکی بهم دست داد.سرم وپایین انداختم دیدم کفشام درشُرُفِ آب شدنن!دیگه حاضر بودم با وضع پیش اومده حتی از پنجره اتوبوس بپرم پایین وتا آخرین ایستگاه (منزل خودمون روعرض می کنم)یه نفس بدوم،تا به اون شهرک بی صاحاب برسم...
صدای مهیبی بلند شد.فقط خودم وخودم بودم.تک وتنها روی کاشیهای کمی تاقسمتی خنک اتاق.بعد کاشف به عمل اومد که برقا رفته وبنده هم از اون موقع تا حالا خواب می دیدم.دیگه داشتم از آب پز به املت خودمون تبدیل می شدم .شیطونه می گفت بلند بشم برم زنگ بزنم اداره برق وهرچی از دهنم درمیاد بهشون بگم (شیطونه غلط کرده) که مامان خانم با صدایی دلنوازگفت یا بهتره بگم داد زد:جواااااااااااااااد.... بچه مگه نمی خوای بری سرکار؟
با شنیدن این حرف بی اختیاریاد خوابم افتادم.با خودم خدا خدا می کردم که همچین اتفاقی تو بیداری واسم نیفته،اما...
این داستان حالا حالاها ادامه داره...

[ دوشنبه 87/5/28 ] [ 4:59 عصر ] [ وفا ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

دریافت کد جملات شریعتی
امکانات وب


بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 143031