سه فاز بازار
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سه فاز بازار
دفتر دل نوشته ها وباورهای من 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

 چند وقتی میشد که از او خبری نبود و چقدر در این مدت از نبودنش خوشحال بودم. حالا که دو باره آمده به هیچ وجهی حاضر به ترکم نبود.مدام به در می کوبید.اعصاب و روانم را به هم ریخته بود.می خواستم از شدت عصبانیت زمین را گاز بگیرم. در میزد ... در میزد... در میزد.....ای خداااااااا ..چرا گناه را آفریدی که این گونه بر من احاطه داشته باشد؟!


یکباره  صدا قطع شد.فکر کردم رفته است.نفس راحتی کشیدم.اما این بار با همین چشمانم او را دیدم.پشت پنجره ایستاده بود.خود را تکان تکان داد اما به او توجهی نکردم؛شکلک درآورد،پشتم را به او کردم.
دوباره صدا قطع شد.برگشتم تا ببینم رفته است یا نه اما.... گناه را دیدم که چه کودکانه صورت خود را به پنجره چسبانده بود و ادا در می آورد.از ظاهر بچه گانه اش خنده ام گرفت.تا خنده ی مرا دید،دستش را به سویم دراز کرد و با حرکات دستش به من اشاره کرد و گفت: بیا.....
دیگر توانایی مقابله نداشتم.به خاطر گناه به سمت پنجره رفتم.تنها پشت در ایستاده بود و به من خیره شده بود. نمی دانم چرا دلم به حالش سوخت.دست لرزانم را به سوی قفل پنجره بردم.در حال باز کردن پنجره و تسلیم شدن در برابر این لعنتی بودم. ای کاش سلاحی برای ایستادن در مقابل قدرتش داشتم.
بگو «لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم» هیچ قدرتی بالاتر از قدرت خدای بلند مرتبه ی بزرگ نیست.
با یاد آوری این جمله دستم را هم کشیدم.آرام گرفتن قلبم را احساس کردم. چشمان خود را بستم و چندین بار این جمله را تکرار کردم.
وقتی بازشان کردم هیچ اثری از گناه نبود.همان لحظه به سجده افتادم و تا توانستم شکر خدا را به جا آوردم.
من جواب سوال خود را با این جمله گرفتم:«هرگاه خداوند دردی را میدهد درمان آن را هم در کنارش قرار می دهد؛فقط باید پزشک ماهری باشی تا دوای درد را بیابی.»



[ دوشنبه 88/2/28 ] [ 3:30 عصر ] [ وفا ] [ نظرات () ]

سلام به تموم دوستان و عزیزانی که زحمت می کشن قدم به روی چشم ما میذارن و میان و اینجا از وبلاگ بسیار خوب و باحال من (هندونه زیر بقل!) نهایت استفاده رو میبرن.(وای... نفسم گرفت)
اگه می پرسین منظورم از این جور شروع کردن مطلبم چی بوده، در جواب بهتون می گم که : انسان باید متنوع باشه.بله متنوع.حالا ما هم امروز عشقمون کشید این جوری مطلب رو شروع کنیم.
اما بریم سر اصل مطلب. اصل مطلب رو خودم هم نمی دونم چیه!!!! اما همین رو می دونم که من امروز دارم توی حال زندگی می کنم.( حال پذیرایی نه منظورم الان هست) شاید بگید یعنی چی؟چرا امروز اینقدر چرت و پرت میگی؟شاید هم بگید این وفا یا سر خوش شده یا عاشق شاید هم فارق شده!!! اما من در پاسخ به تموم سوالای ذهنتون می گم : نع(نع حالت محکمِ نَهِ خودمونیه) من نه سر خوش شدم نه عاشق نه فارق.من دارم توی حال زندگی می کنم.می دونم این جمله رو یه بار دیگه هم گفته بودم ولی اگر شما هم تا به حال این حسی که من دارم، بهتون دست داده بود، این رو  نمی گفتید . می دونم خیلی مبهم دارم حرف می زنم. بذارید از اول براتون توضیح بدم.
ما با بچه ها تصمیم گرفتیم که همیشه سر کلاس فیزیک جمله هایی که آموزنده هست وبه درد زندگی مون می خوره رو بخونیم یا روی تخته یادداشت کنیم. دو سه روز پیش سه تا جمله ی خیلی خیلی قشنگ خوندند.باور کنید این سه تا جمله چنان توی زندگی من تاثیر داشته که خودم هم نمی تونم باور کنم. اصلا نگاهم نسبت به زندگی و نسبت  دنیا و آدما عوض شده. شما هم اگه به این سه تا جمله عمل کنید واقعا نتیجه می گیرید.باورتون نمی شه من تازه دارم معنای«حال» و»زندگی»و«بندگی» رو می فهمم. تازه دارم دست های خدا رو می بینم.شما به این سه تا جمله عمل کنید اگه نتیجه نگرفتید بیایید وبلاگم رو آتیش بزنید نه اصلا خودم رو آتیش بزنید!

حالا این سه تا جمله :
امام علی (ع):«آرام باش،تفکر کن، توکل کن سپس آستین ها را بالا بزن؛آنگاه دستان خداوند را می بینی که زودتر از تو دست به کار شده است
امام حسین (ع):«هرکس خدا را بندگی کند،خداوند همه چیز را بنده ی او می گرداند.»

فلورانس اسکاول شین:«گذشته اگر تو را اسیر می کند رهایش کن؛آینده را به امید اینکه حلقه های طلایی برای تو دارد به خدا بسپار اما در حال زندگی کن .»  
سعی می کنم از دفعات بعدی جمله های این مدلی رو بیشتر براتون بنویسم.

 


[ دوشنبه 87/12/5 ] [ 3:15 عصر ] [ وفا ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

دریافت کد جملات شریعتی
امکانات وب


بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 11
کل بازدیدها: 141250